loading...
کُــــــــــــــــرد
آریاس بازدید : 333 شنبه 01 شهریور 1393 نظرات (0)


گلی به نام ِ تو..
چه قدر گریه بخندم ، چه قدربغض ببارم ؟
چه قدر خاطره ها را کنار هم بگذارم؟
چه قدر شعر که مانده ست روی دست خیال ام
ولی مجال ندارم ، به ذهن شان بسپارم
شبیه یاد تو این واژه ها درآمد و رفت اند
چراغ چشم تو نگذاشت ، سبز شان بنگارم
گرفتم این که ، زمین رستخیز گل شود، اما
گلی به نام تو تا نیست ، با بهار چه کارم ؟
شبی می آیی و ، آوار می شوی به سر من
اگر هر آینه دیوار چین کنند حصارم .

گلی شکفته نشد...!
بدون چشم تو،دنیا خراب و خاکستر
و حال و روز زمان خسته و ملال آور
نمانده غیر رگ و ریشه یی ز هم پوده
از آن درخت صفا گستر بهار آور
چه بغض ها که در آیینه ی گلو پژمرد
چه عقده های فرو خورده ای که شد پرپر!
پس از تو ،واهمه در باغ، داغ از پی ِ داغ
هراس بی کسی ِ باغ بان و خشم ِتبر
من ام ...!خلاصه ی دیروز های ناز و نسیم
مرا به یاد بیاور،مرا ز یاد نبر!
گُلی شکفته نشد ای درخت های جوان
که ترجمان بهارید، باغ را چه خبر؟!

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    کدهای اختصاصی